تقدیم به همه ی گفته ها و ناگفته هایم!

دوست خوب من ! سلام

گریه ها امانم را بریده اند. می خواهم حرف بزنم. دلم آنقدرگرفته است، که می خواهم به اندازه هزارقرن گریه کنم. می خواهم نباشم. حس می کنم جایی ازقلبم سوراخ شده است. خسته ازتو نیستم . خسته ازهیچ کسی نیستم. خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم. خسته ازاین همه دوری هستم.

فاصله آدمها نسبت بهم آنقدرزیاد شده است، که گویی کسی، کسی را درک نمی کند.کسی صدای " دوستت دارم " های کسی را هم نمی شود.همه روابط به قدر پوسته تخم مرغی ،ظریف و ضعیف و شکننده شده است.

صداقت ،کمترخریداری دارد.معامله ،به زیور و زینت و ظاهراست. صداقت را جوابی جزناسزاگویی های بی رحمانه هیچ نیست. جای دوست و دشمن عوض شده است. خاطرکسی را که بخواهی خاطرت را پریشان وخط خطی می کند.

یا باید مثل همه باشی ، یا اگر مثل کسی نباشی ، لابد مشکلی داری. یا دیوانه ات می پندارند، یا عقب افتاده. بی تمدن.

دلم گرفته است. از خودم. از خودم، که می ترسم مثل دیگران باشم.

تنهایی آدمها با تعدادی ازاشیا ازجنس من یا تو پرنمی شود. جای خالی تنهایی آدمها را کسانی پرمی کنند که بفهمندشان.

ازعشق بالاتر، دوستی است. و ازدوستی بالاتر، فهمیدن است. به عشق کسی نیازندارم. به دوستی کسی نیازندارم. نیازمند کسی هستم که مرا بفهمد. مرا با همه بدی هایم. مرا با همه دارم ها و ندارم هایم. مرا آنگونه که هستم بفهمد.

گریه ،حتی امان نمی دهد تا .....

بگذریم. حرف بسیار دارم. سکوت ، مرا بیشترمی فهمد تا حرف. سکوت می کنم. اینها که می نگارم ،شرح دلتنگی های من است . نه شرح دلسنگی های دوستان. من هرگزسنگی بطرف گنجشکی پرت نکرده ام.هرگزخشم نکرده ام. می خواهم مثل خودم باشم.نمی خواهم کسی باشم ،که کسی یا از من خوشش بیاید، یا تعریف و تمجید مرا بکند. من به تحسین کسی نیاز ندارم. دلم می خواهد کسی ، بودنم را، آنگونه که هستم تحقیر نکند.

بغضی سنگین سینه ام را می فشارد.نای گفتن را از من می گیرد.

می خواهم مثل همان دیروزها باشم. ساکت وسربراه. نمی خواهم نه دستم، نه زبانم بد کسی را بخواهد. یا روی کسی بلند شود.کسی را بخاطر آنگونه که هست، تحقیر نمی کنم. حتی اگر مطابق میل و سلیقه و نظر و عقیده ام نیز نباشد.

آنچه نمی پذیرم، زوراست. حرف بی منطق است. آزادی تابلویی زیبا نیست که ازدیدن آن لذت ببرم. زهری هم اگر باشد، که دردی را درمان کند ، می نوشمش.آزادی را نه برای خود . نه برای آویزان کردن تابلویش به دیوار زندگی . که برای زیستن مردانه می خواهم.

هوای درونم دلتنگ است . دلتنگ. آنچنان دلتنگم که می خوام فقط سکوت کنم. سکوت. سکوت. سکوت.......

گاهی وقتها سکوت همه چیز است. گفته ها سیاهی دفترند . باید از بیرون دادن آنها پرهیزکرد. سکوت، سپیدی درون وحاشیه دفتراست. که نه چشم را می آزارد .نه خاطر کسی را مکدرمی کند. دوست خوب کسی است که سپید های دفتردوستی ات را بخواند ، نه آنکه دائم سیاهی هایش را برایت ورق بزند.

هرچیزی اگردرجای خودش نباشد بد است. چه سکوت باشد، چه حرف. گاه ، حرف بد است. گاه سکوت. باید جایش را فهمید. و کسی که می فهمد ، هم برای روزهای همصحبتی ، همدم خوبی است. هم برای روزهای دلتنگی .که فرونپاشی . که زیردست و پای این و آن لگد مال سوء تفاهم ها نشوی.

جایش را نمی دانم که درست انتخاب کرده ام یا نه. اما همینجا سکوت می کنم. ازهمین نقطه، در پایان همین سطر.

عشق یک حماقت شجاعانه است!!

نظرات 3 + ارسال نظر

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری

سعید شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ب.ظ http://neverend.blogsky.com

کدام عشق؟ حماقت با جنون فرق می کند!

نیما شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:24 ب.ظ http://biname.blogsky.com

سلام
ممنون که سر زدی .ولی نظر ننوشتی .
خوشحال میشم اگه نظرت رو بنویسی .
خوش باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد