-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 12:37
از بچگی به من می گفتن همه رو دوست بدار .اما وقتی که فقط دل به یکی بسته بودم ، گفتند فراموشش کن!
-
۵ روزه ندیدمش!
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 01:20
با خودم عهد بستم که بار دگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدم و گفتم بی تو میمیرم گاهی اوقات به این نتیجه می رسم که هیچ چیز مال من نیست من , یک جزء از هیچ بزرگ دنیایی هستم که بدون هیچ دلیلی , و بدون هیچ اراده ای به اینجا تبعید شده ام درون دست های من , سیب سرخ گاز زده ایست که نمی دانم چطور به دست من...
-
دلم گرفته از روزگار !
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 16:24
سلام از همه دوستای خوبی که برام پیغام گذاشتن یا میل زدن مممنونم. فعلا زنده ام. فکر میکنم لازمه یه کم وایسم و جلوی راهمو نگاه کنم. یه مقدار از احساسم. بریزم تو قوطی درشم گل بگیرم تا دست هیچکس بهش نرسه. چرا ها هنوز عذابم میده ولی پناه برم به یه دوست کسی کهوقت بدبختی ها باهاش احساس آرامش بیشتری میکنی. واسه قبول شدن پایان...
-
خسته ام!
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 12:39
شخصی را به جهنم می بردند در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد ناگهان خدا فرمود : او را به بهشت ببرید فرشتگان پرسیدند چرا ؟ پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگاه کرد ..... او امید به بخشش داشت حالا من رفتم از یه آدم مثه خودم معذرت خواهی کردم گفتم ببخشید منتشو کشیدم ولی اون رفت.یعنی فکر میکرد از خدا بالاتره؟ خدا که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 12:29
سلام خیلی وقته اینجا هیچی ننوشتم راستش نه وقتشو داشتم نه حوصله اما الان که بیشتر از همیشه احتیاج دارم با یک نفر دردو دل کنم یک نفر که منو نشناسه و باهاش چشم تو چشم نشم شاید واسه مدتی اینجا بهترین جا باشه واسه خالی کردن هرچی تو دلمه. چشمامو باز کردم دیدم همه چی تموم شده! من اینقدر ضعیف نبودم چی شده که بین هیاهوی مغز و...
-
حرفهایی به عزیزم!
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 03:46
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو . یا دل از دیده تو سیر شود بعد برو . تو اگر کوچ کنی بغض خدا میشکند . صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو. پ ن: می ترسم چشمامو یه صبح باز کنم تورو نداشته باشم. تویی که حالا شدی بخشی از وجودم.
-
دوباره سلام!
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 22:15
سلام ببخشید این مدت اصلا وقت نشد بیام اینجا ۲ کلمه حرف بزنم. دلم خیلی وقتها گرفت ولی امکانات اون لحظه ها وجود نداشت بیام بنویسم. مثلا ۳ شنبه امتحان دارم ۱۰ نمره از پایان ترم هنوز لای جزوه رو بازنکردم! این ترم رسما زدم به در بیخیالی.راستش اینقدر مشغله ذهنی دارم دیگه به درس نمیرسم. امشب نشستم همه پستای قبلی رو ۱...
-
سال نو مبارک
جمعه 2 فروردینماه سال 1387 18:33
سلام یه سلام به تازگی شب بوها به زلالی آب به گرمی آفتاب. عیدتون مبارک. خوبین؟ خوشین؟سلامتین؟ انگار همین دیروز بود سال ۸۶ شروع شد! چقدر زمان زود میگذره.امیدوارم امسال سال خیلی خیلی خوبی واسه همه باشه. عجب تعطیلاتیه ها! مدرسه میرفتیم بهمون پیک شادی میدادن اومدیم دانشگاه هنوز باید تکلیف عید داشته باشیم! دیگه به دبستانی...
-
دلمشغولیهای من!
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 20:31
نمیدونم این پسر شجاع تا کی قراره اینقدری بمونه! قرار نیست بزرگ بشه؟ خانوم کوچولو با زبون بی زبونی میگه بیا منو بگیر ولی این عین خیالش نیست.اصلا این بابای پسر شجاع از صبح تا شب کار نداره همش نشسته پیپ میکشه تا پسر شجاع بیاد ازش سوالای مسخره بپرسه؟! کودکی گذشت با همه خوب و بدش و واسه منو تو فقط خاطراتش مونده.نوجوونی هم...
-
ولنتاینی که از یاد بردی!
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 19:08
ضد حال ترین اتفاق روز ولنتاین اینه که همه عالمو آدم بهت ولنتاینو تبریک بگین اما فابریک ترین دوستت که ادعاش میشه تبریک نگه ! یادش بره یا خودشو بزنه به اون راه! مسخره است نه؟ در هر حال روز دوستی های پاک مبارک
-
ترحم ممنوع!
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 21:47
سلام.یه سلامه متفاوت با همه سلامهای قبلی ! یه سلام که توش یه دنیا گرمیه و یه دنیا آرزوی قشنگ واسه همه اونایی که منو میشناسن یا من اونارو میشناسم! دوستم دارن یا من اونارو دوست دارم و به همه اونایی که نوشته هامو میخونن. خیلی وقت بود دلم میخواست یه چیزایی اینجا بنویسم اما واقعا حوصله نداشتم یا اگه حوصله هم داشتم مطمئن...
-
انا مجنون العباس!
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 23:55
تو خیمه ها یکی بی تابه بی تابه بی تابه تو گهواره یکی بی خوابه بی خوابه بی خوابه تو علقمه یکی گریونه گریونه گریونه مشکه عمو دیگه بی آبه بی آبه بی آبه رباب میدونه چشم انتظاری چه بده چشم انتظاری چه بده امشب شبه عباسه ! همون که تو ادب رو دستش هنوز هیچکس نیومده؛ دلت میخواست الان کنار ضریحش نشسته بودی؟ دلت میخواست الان تو...
-
بازم تنهام!
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 00:40
آرزوهای ویکتور هوگو ********************************** اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. **** برایت همچنان آرزو...
-
دلتنگیهای من۲!
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 20:15
… امروز احساس می کنم به آوردن نام تو نیاز دارم! نیاز دارم به اینکه دل ببندم؛ درست مثل دل بستن کودکان به آب نباتی شیرین! مدتهاست نام تو را بالای نامه نیاورده ام. آن را چون خورشیدی تابان بالای کاغذ نگذاشته ام. با آن گرم نشده ام! و امروز در حالیکه پاییز به سراغم آمده و تمام پنجره هایم را محاصره کرده، احساس می کنم به صحبت...
-
من ستاره ی چکیده ام!*
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 19:47
1) آرام و مهربان و صبور از برگهای نیلوفر شولای بی نیازی برتن... در ملتقای الکل و دود تصویر تو همیشه ترین بود... (حسین منزوی) 2) چادرشو کشید جلوتر و در حالیکه سرشو انداخت بود پایین با دستپاچگی و زیر لب گفت : اینقدر پیاز بدین آقا! و بعد مشتشو باز کرد و یه پنجاه تومنی مچاله شده رو گذاشت روی میز و زود دستشو عقب کشید! آقای...
-
غمگینم
جمعه 30 آذرماه سال 1386 18:51
شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت...
-
بدون شرح!
جمعه 30 آذرماه سال 1386 01:41
خداوندا : برای همسایه که نان مرا ربود، نان !! برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی !! برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش !! و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم !!
-
نفسم بی تو هیچم!
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 12:07
مهربانم ! فاصله ی بین من و تو از دامنه ی شمالی البرز کوه تا دامنه ی جنوبی البرز کوه است اما صدای گرمت هرچند این روزها گرفته٬ تسلی بخش روحم گشته تا چندروز باقی مانده ی دوری ات را تحمل کنم .با البرز کوه از تو سخنها گفته ام و دریا این روزها تنها کسی است که می داند دلم در نبودت بسیار گریسته. دوستان گلم هر یک در جای خود...
-
!!
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 00:12
-
دلتنگم!
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 16:36
شکستن آدما چقدر طول می کشه !! 1 قرن 1 دهه 1 سال 1 ماه 1 هفته 1 روز 1 ساعت 1 دقیقه 1 ثانیه و شاید 1 صدم ثانیه معلم می خواند شکستم شکستی شکست و در پشت سرش خواندم شکست مرا – می شکند مرا – می شکست مرا !!! بعضی وقت ها وقتی که فکر می کنی همه کست شده یه آدم !! همه چیزت و همه خوشیت !!! و خودشم... یهو میاد و با کمال انرژی می...
-
تقدیم به همه ی گفته ها و ناگفته هایم!
شنبه 5 آبانماه سال 1386 12:51
دوست خوب من ! سلام گریه ها امانم را بریده اند. می خواهم حرف بزنم. دلم آنقدرگرفته است، که می خواهم به اندازه هزارقرن گریه کنم. می خواهم نباشم. حس می کنم جایی ازقلبم سوراخ شده است. خسته ازتو نیستم . خسته ازهیچ کسی نیستم. خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم. خسته ازاین همه دوری هستم. فاصله آدمها نسبت بهم آنقدرزیاد شده است،...
-
دوست میدارمت!
جمعه 4 آبانماه سال 1386 15:08
یکی بود یکی نبود . بعضی وقت ها این یکی بود و اون یکی نبود و بعضی وقت ها که اون یکی بود این یکی نبود. ولی در کل هروقت این یکی بود اون یکی نبود .. براستی اگر هر دوتا بودن قصه نبود یا ..... ؟؟ ؟ ؟ ؟؟؟ ؟؟؟ معلم می خواند و من در اتمام سخنش بلند می خواندم !!! من مادرم را دوست دارم . من پدرم را دوست دارم . من دوستانم را دوست...
-
دلتنگیهای من۱!
جمعه 4 آبانماه سال 1386 00:34
سلام گاهی وقتا یه حرفی روی دلت سنگینی میکنه ولی نمیتونی بگی!گاهی وقتا دلت می خواد بزنی تو دهن یه نفر ولی نمیشه!گاهی وقتا دلت واسه یه نفر تنگ میشه نمیتونی ببینیش!گاهی گاهی گاهی.... صبح بلند شدم پر از انرژی٬انگار ۱ بمب اتم در من انرژی + جمع شده بود که فقط دلم می خواست یه نفر پا باشه بزنیم تو خط شیطنت و عشق و حال٬سر کار...
-
مینویسم پس هستم!
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 01:49
امشب بعد از مدتها تصمیم گرفتم باز بنویسم.این حسه قشنگه نوشتن دوباره در من زنده شده.چراشو نمیدونم !یعنی میدونم ولی نمیتونم بگم! از آخرین باری که ۱ پست گذاشتم تو پرشین بلاگ و با وبلاگم خداحافظی کردم ۴ ماهی میگذره .اون شب احساسی کاملا متضاد با الانم داشتم.الان چیزهایی دارم گه اونوقت نداشتم. تو ذهنم پر از حرفهایی هست که...