مهربانم !
فاصله ی بین من و تو از دامنه ی شمالی البرز کوه تا دامنه ی جنوبی البرز کوه است اما صدای گرمت هرچند این روزها گرفته٬ تسلی بخش روحم گشته تا چندروز باقی مانده ی دوری ات را تحمل کنم .با البرز کوه از تو سخنها گفته ام و دریا این روزها تنها کسی است که می داند دلم در نبودت بسیار گریسته.
دوستان گلم هر یک در جای خود خوشبو و لطیف اند٬ نیلوفر با همه ی روح نیلوفری اش و تارا چون شکوفه های زیبای گیلاس و سارای عزیزم که به تازگی مرا یاد شکوفه های بهار نارنج می اندازد ٬نازنین نازنینم که همیشه عطر مریم را برایم به ارمغان آورده و سمیه که روزگاری طولانی کنار کاکتوسهایم با من سر کرده همه و همه خوب و عزیزند اما بهترینم بدان و یقین داشته باش تو برای من بهترینی.
عطر نفسهایت٬طنین صدایت٬گرمی دستهایت٬لطافت نگاهت راتا بدین روز در هیچ گلی ندیدم .با آنکه مانند کاکتوسهای گوشتی ام که کم آب میخورند تو نیز کم مرا میبینی و گاه تیغهایی داری اما به قول خودت با همان تیغها زیباو محبوبم شدی اما تیغ هم زخم را به دنبال دارد!
با هراز از تو سخنها گفته ام و البرز اگرزبان داشت به تو می گفت که هر پیچ جاده هایش را با خاطرات قشنگت طی کرده ام.
گمانت بر این بود که دوستت ندارم اما بدان و باور کن برای من تنها ا.....ر نیستی ٬برای من جزئی از زندگی ام هستی .
نگاهت ٬لبخندت ٬ شیطنتهایت و گاهی حتی بعضی حرفهایت برای من خاطره است.
اخرین باری که از اینجا رفتی آسمان هم چون من غمگین بود. نم نم باران پاییزی قدری دلم را سبک کرد حالا هر وقت باران می بارد تو را به یادم می آورد.
چگونه می توان آدمی که اولینها را با او تجربه کرده ای فراموش کنی ؟ نه من نمیتوانم دست بکشم از همه ی آنچه بین ماست.دروغ است اگر بگویم فقط برای من یک دوستی و بس! من با نفسهایت زندگی میکنم.
پ.ن۱: کافی نت کاسپین
سلام
خیلی احساسی بود ،تحت تاثیر قرار گرفتم.
خوش باشی